عشق سوخته
عشق سوخته

گل من باز به این باغ بیا
باغ هم تشنه طنازی توست
گل من، چمن از شوق نگاهت
دست بر شاخه تارا دارد
وزمین هر دم از شادی احساس وجودت
       به زمان می بالد
گل من ! آسمان هم به تماشای حضورت آمد
باد هم می خواهد که نگهبان حضورت باشد
شوق دیدار تو از ابر به هر قطره باران بارد
گل من دیر شده است باغ بی تاب شده است
علف هرز بر این شوق بسی می خندد
       اشک راه نفسم می بندد
و تو هم می خندی؟! 
من محیّای حضورت هستم
چشم برهم دارم لحظه آمدنت،تاب ندارد جانم...
آمدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 وای بر من،گل من؛باغ اغیار چرا؟
تو چرا حکم به تنهایی این دل دادی؟
ابر میگرید باز و زمین خیس و تر است
وای بر چرخ فلک باد هم خاک به سر دارد باز
                  دگر این باغ خزان خواهد شد
ودلم...
وای بر تو که هنوز من نفسهای تورا می شنوم
لحظه مرگ رسید و تو بر خاک نشستی
آسمان منتظرت بود ولی
باز هم چله نشین سر این خاک شدی



نظرات شما عزیزان:

رسول
ساعت1:10---2 مهر 1395
سلام

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شده 7 مرداد 1389برچسب:, توسط Dr.الهه
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.